بهارهبهاره، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

بهار زندگیم

بدون عنوان

سلام نازگلکم دو و نیم سالگیت                           مبارک باشه    آرزوی بهترین ها رو برای تو دخملی قشنگ ونازم دارم، ان شاالله همیشه سلامت و فرزند صالحی برامون باشی وخدای خوب و مهربونم و شکر می کنم که چنین فرشته ای رو به ما هدیه داد. دوستت دارم نه یکی نه دوتا.....هرچی بگم بازم کممممممممممممممممممممممممه                               &n...
24 دی 1391

این چندروز..........

چهارشنبه ٦دی ماه:برای اولین بار همراه بابایی رفتیم شرکت بابا،توضیح اینکه صبح چهارشنبه بابایی نرفت کارخونه موند تا من و برای دکنربه تهران ببره آخه زانوم بدجوری دردمی کرداون هم به خاطراینکه روزتاسوعا موقع برگشتن از خونه باباجونت اینا بنده به قول بابایی باز اکشن بازی در آوردم وازپله هاپریده بودم پایین و موقع پریدن انگاری پام پیج خورد ودرد محترمش الان نمایان شده خلاصه اون روز همراه بابایی رفتیم تهران برای نشون دادن پام ،ساعت ١٢ رسیدیم تهران چون دکترموردنظرازساعت ٤به بعدمریضهاشو ویزیت می کردرفتیم شرکت تا موقعش برسه،دخترگلم اون قدرتوراه ذوق می کردکه داره میره شرکت باباش که نگووووووو انگار داشت میرفت شهربازی،شایدهم چون اولین بار...
17 دی 1391

توصیف

سلام نانازی مامانی شعرهایی که بلدی بخونیشون:یه توپ دارم،اتل متل توتوله،رسیدیم ورسیدیم،پاییزناقلا،وضو،پلیس مهربون، شعراعداد،خرگوش،دوتاهم شعرلالایی روبلدی و... دوتاهم ازکتابات که یکیشون درموردحیوانات هستش ویکی شون هم درمورد وسایل نقلیه، شعرهای هردوتاکتاباروازحفظی و می خونی شون فربونت برم من وقتی داری شعراتو می خونی دلم می خوادبگیرمت درسته قورت بدم کارتای آموزشی روکه برات گرفتیم وهمشو بلدی قربون اون هوش بالات برم من تا یه چیزی رویه بار میگیم زودیاد میگیری البته اگه باب میلت باشه،کارتاتو میاری بهم نشون میدی میگی مامانی این چیه من هم که جوابت ومیدم برمی گردی بهم میگی آفرین دخترخوب  عاشق کتاب ودفتر خط خطی کردن وبه قول خودت که...
3 دی 1391
1